سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/3/2
2:31 عصر

فاصله

بدست مهدی فرهادپور در دسته

در سر فصل بهار

آن زمان

تازه دیدم شاخه گلی

 سعی من

نزدیک تر و نزدیک شدن بود

منتظر ماندم

گشتم و گشتم

هرچه که می گشتم

در تمام لحظه ها

دریغ از لحظه

ماه

فکر من از بر بود

در شب ظلمانی

نور پاشید روی دلم

چشم کر گوش کور

فاصله ی ما آنقذر نزدیک

رویای من خواب آن را نتوان دید

بیچاره گل

از غنچه وا شد

حیف غنچه هم در چشم من برگ بود

می زدم دست وپا دائم

هرچه  می کردم تلاش

می دویدم سمت مقصد

هر دم دور ترو دورتر

قدمی رو به جلو

چندین گام پشت سرم

دیده ها

هر چقدر سعی می کرد

تا ببیند نور.گلبرگ

دیگر کورو نابینا نیست

نیست

نیست گل نیست ماه

گل پژمرد

ماه پشت کوه

فاصله مان دریا

جسم بینم

احساس روح. خواب رویای من

فاصله

88/3/2
2:2 عصر

پاییز عمر

بدست مهدی فرهادپور در دسته

سرشاخ برگی مانده


سر کوه پاشیده شده رنگ طلا


همه جا خورشید است


آسمان شب مانده است روی زمین


مورچه دارد عجله


وقت برداشت او نزدیک است


پس چرا انسان مانده است بی کار روی زمین


کاشته ی او چه شده


شاید بهارش ماندنی است

پاییز

88/3/2
1:52 عصر

زندگی

بدست مهدی فرهادپور در دسته

زندگی نقاشی است

قلمی گیر

 ابتدا یادمان باید بود

 قلمم چیست

آنچه گیری دست

گرکشی پاک شود

 یا که ماند به ابد

 نقشه ات روی چه بوم

 روی کاغذ روی چوب

یا که آهن یا که سنگ

عمر آن به خیالت چند سال

  ده سال یا که صد ها سال

چه کنیم طرحمان تا به ابد جاویدان

 قلمم تیشه و بومم سنگ

عمر آن دورو دراز

نه

عاقبت خواهد مرد

 قد فکرم کوتاه

این معما بی جواب!

کفر گویی

یک معما بی جواب

آن معما مرگ

پاسخش چند کلمه است

قلمت مهرو محبت

بومت دل

 اینها بهترین قلم وکاغذ توست

بکش ای نقاش نقاشی

تا بماند به ابد

زندگی

88/3/2
1:22 عصر

پدر

بدست مهدی فرهادپور در دسته

کوه بلندی

آبشارانی فراوان سر آن

آبش همه شور

 چه شیرین شود آن موقع که آبش برسد دریا

 می بارد برف

می نشیند سر کوه

 همه خاموش

تنها داری تو تکاپو

مانند تو ای کوه نیست

 محکم تر از دژ

 دست تو جنگل

 دست تو چه شبیه است کویر

 روی تو سنگ

تو کجا می بینی توی سنگ توی کوه

  رویش بکند گل

پدر

88/3/2
1:2 عصر

اشعار من(مادر)

بدست مهدی فرهادپور در دسته

شمع من می سوزی و

من نفهمیدم

چون سوختنت بهر امان است

آتشت داغ ترین آتش هاست

آتشت شیرین است

 آتش تو برای دل من شیرین است

دل خود چی

می سوزد و کس خبر ندارد زدلت

دوختی لب خود را

تا سوز دلت نیاید به برون

دل تو خورشید است

میدهد نور

تا شود روشن شب تارم 

می دهد گرما

تا نگیرد دستم ترگ

مشو خاموش ای شمع

مشو خاموش

مادر

88/2/28
12:4 صبح

دوست دارم

بدست مهدی فرهادپور در دسته


88/2/28
12:0 صبح

عاشقانه

بدست مهدی فرهادپور در دسته

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم هرشب


 

اگر میخواهی از قبیله ابرهای عاشق باشیم بیا به سقاخانه دلهایمان برویم و برای خوشبختیمان دعا کنیم


 

قلب آدمها مثل جزیره دور افتاده میمونه اینکه کی برای اولین بار پا به این جزیره میذاره مهم نیست مهم کسی است که هیچ وقت جزیره رو ترک نکنه


 

مرا صد بار گر از خود برانی دوستت دارم* به زندان جنایت هم کشانی دوستت دارم * درون سینه تنگم نمانی دوستت دارم * مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم


 

تو را به اندازه تمام ستارگان به وسعت تمام ساحلهای شنی به بی کرانگی تمام کهکشانهای کشف نشده دوستت دارم


 

لحظات شادی خدا را ستایش کن ، لحظات سختی خدارا جستجو کن ، لحظات آرامش خدا را مناجات کن ، لحظات درد آور به خدا اعتماد کن و در تمام لحظات خداوند را شکر کن .


 

می دونی چرا دل به دلت دادم ؟ به خاطر شباهت زیادت به ماه با این تفاوت که ماه سه حرف داره ولی تو حرف نداری...


 

همه می خواهند وارد بهشت شوند ولی هیچ کس دوست ندارد بمیرد...


 

نازکتر از بلورم و نرمتر از حریر اگه قصد شکستن داری سنگ بی انصافیست یک تلنگر کافی است...


 

گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتای دستام رو نشونش دادم ولی اون به کف دستام نگاه میکرد که خالی بود...


 

پروانه من در دامی افتاده که عنکبوت آن سیر است نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد


 

تو مقدسی مثله عبادتم/تورو دوست دارم مثله سعادتم/به تو محتاجم و احتیاج من/ عادته نمیشه ترک عادتم


 

ای کاش بهانه دیدنت جان بود تا با تیغ عشقت خود را قربانی می کردم


 

لحظه هاخاطره اند زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست!


 

ای دور از من و در یاد منی با خبر باش که در یاد منی شادیت شادی من ،قلب من خانه تو خانه ات قبله من


 

بگیر این دل تو ازمن یاد بودی که تنهالایق این دل توبودی هزاران خواستند این دل بگیرند ندادم چون عزیزدل تو بودی


 

وقتی چیزی را از خدا میخوای وقتی میگه باشه چیزی را که میخوای بهت میده وقتی که میگه صبر کن چیز بهتری را میخواد بهت بده اما وقتی میگه ندارم حتما بهترین را برات آماده میکنه .


 

یه مرداب برای بدست اوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا ارامش نیلوفر بهم نخوره پس اگه کسی رودوست داری برای داشتنش حتی شده سالها صبر کن


 

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


 

دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست


88/2/27
11:49 عصر

نه دل دارم نه جون

بدست مهدی فرهادپور در دسته

نه دل دارم نه جون

88/2/27
11:46 عصر

نمی خوام باشد با دیگری

بدست مهدی فرهادپور در دسته

نمیخوام به جزمن دوست دار دیگری باشی نمیخواهم


برای لحظه ای حتی به فکر دیگری باشی


نمیخواهم صفای خنده ات را دیگری ببیند نمیخواهم کسی


نامش،برلبهای توبنشیند نمیخواهم به غیرازمن بگیرد دست


 تودستی نمیخواهم کسی یارت شوددرراه این هستی


88/2/27
11:42 عصر

عشق

بدست مهدی فرهادپور در دسته

love

<   <<   6   7   8   9   10      >