سفارش تبلیغ
صبا ویژن

88/2/28
12:0 صبح

عاشقانه

بدست مهدی فرهادپور در دسته

با خیال تو به سر بردن اگر هست گناه با خبر باش که من غرق گناهم هرشب


 

اگر میخواهی از قبیله ابرهای عاشق باشیم بیا به سقاخانه دلهایمان برویم و برای خوشبختیمان دعا کنیم


 

قلب آدمها مثل جزیره دور افتاده میمونه اینکه کی برای اولین بار پا به این جزیره میذاره مهم نیست مهم کسی است که هیچ وقت جزیره رو ترک نکنه


 

مرا صد بار گر از خود برانی دوستت دارم* به زندان جنایت هم کشانی دوستت دارم * درون سینه تنگم نمانی دوستت دارم * مرا لایق بدانی یا ندانی دوستت دارم


 

تو را به اندازه تمام ستارگان به وسعت تمام ساحلهای شنی به بی کرانگی تمام کهکشانهای کشف نشده دوستت دارم


 

لحظات شادی خدا را ستایش کن ، لحظات سختی خدارا جستجو کن ، لحظات آرامش خدا را مناجات کن ، لحظات درد آور به خدا اعتماد کن و در تمام لحظات خداوند را شکر کن .


 

می دونی چرا دل به دلت دادم ؟ به خاطر شباهت زیادت به ماه با این تفاوت که ماه سه حرف داره ولی تو حرف نداری...


 

همه می خواهند وارد بهشت شوند ولی هیچ کس دوست ندارد بمیرد...


 

نازکتر از بلورم و نرمتر از حریر اگه قصد شکستن داری سنگ بی انصافیست یک تلنگر کافی است...


 

گفتم دوستت دارم نگاهی به من کرد و گفت چند تا؟ دستام رو بالا آوردم و تمام انگشتای دستام رو نشونش دادم ولی اون به کف دستام نگاه میکرد که خالی بود...


 

پروانه من در دامی افتاده که عنکبوت آن سیر است نه می تواند پرواز کند و نه بمیرد


 

تو مقدسی مثله عبادتم/تورو دوست دارم مثله سعادتم/به تو محتاجم و احتیاج من/ عادته نمیشه ترک عادتم


 

ای کاش بهانه دیدنت جان بود تا با تیغ عشقت خود را قربانی می کردم


 

لحظه هاخاطره اند زندگی شوق تمنای همین خاطره هاست!


 

ای دور از من و در یاد منی با خبر باش که در یاد منی شادیت شادی من ،قلب من خانه تو خانه ات قبله من


 

بگیر این دل تو ازمن یاد بودی که تنهالایق این دل توبودی هزاران خواستند این دل بگیرند ندادم چون عزیزدل تو بودی


 

وقتی چیزی را از خدا میخوای وقتی میگه باشه چیزی را که میخوای بهت میده وقتی که میگه صبر کن چیز بهتری را میخواد بهت بده اما وقتی میگه ندارم حتما بهترین را برات آماده میکنه .


 

یه مرداب برای بدست اوردن یه نیلوفر سالها میخوابه تا ارامش نیلوفر بهم نخوره پس اگه کسی رودوست داری برای داشتنش حتی شده سالها صبر کن


 

هیچ کس اشکی برای ما نریخت هر که با ما بود از ما می گریخت چند روزی هست حالم دیدنیست حال من از این و آن پرسیدنیست گاه بر روی زمین زل می زنم گاه بر حافظ تفاءل می زنم حافظ دیوانه فالم را گرفت یک غزل آمد که حالم را گرفت: ما زیاران چشم یاری داشتیم خود غلط بود آنچه می پنداشتیم


 

دنیا این جوریه دیگه: اگه گریه کنی میگن کم آوردی ، اگه بخندی میگن دیوونست ، اگه دل ببندی تنهات میزارن ، اگه عاشق بشی دلتو میشکنن ، با این حال باید لحظه ای را گریست ، دمی را خندید ، ساعتی را دل بست و عمری عاشقانه زیست