پيام دوستان
+
من غزل بودم، رهايم کرد دستي ناتمام
شاه شطرنجي که تا آخر همان سرباز ماند
.
از بهاي عشق پرسيدم، نوشتي: آه و اشک
پاسخت امّا ميان هالهاي از راز ماند
.
محمّد عابديني
#به_وقت_شعر
كيوان گيتي نژاد و
ديروز 2:11 عصر
![منتخب](http://www.parsiblog.com/IMGs/Mohr.gif)
كيوان گيتي نژاد و
دلم رازي نالان و غمگين سر داده بود. لاجرم بر ماندن يا رفتني غريب سخن مي گفت همي. يار خوش زبان من اما داغ يار بر بالين ديده بود. زمهرير عاشق شد در پي تقدير و صحراي احمر مدني در خفا بايد مي بود. حال من حال غريبي ست اين روزا هم در ماندن هم در رفتن مخير گشته بود دلم تنگ ميشود براي آن يار جاني ندا آمد که حيدر با تو پيمان بسته بود مي روي اي خوش روان هجرت بنماي اما يار بايد بايد ني تمود
+
#معرفي_کتاب
*راض ِبابا*
«راضِ بابا» روايت شخصيت دختري نوجوان است. دختري که تمام تلاشش را به کار
ميبندد تا در زندگي اول باشد. در شانزدهمين بهار عمرش حادثهاي رخ ميدهد و
او را در رسيدن به خواستهاش کمک ميکند؛ انفجاري که در سال 1387 در حسينيه
سيدالشهداي شيراز رخ داده و نقطه اوج زندگي او را رقم ميزند.
![](https://bookroom.ir/file/attach/201902/53888_600_800.jpg?w=407&h=600)
كيوان گيتي نژاد و
103/4/6
![منتخب](http://www.parsiblog.com/IMGs/Mohr.gif)
شهيد راضيه کشاورز 11 شهريور 1371 در ظهر گرم تابستاني همزمان با نواي
اذان ظهر در مرودشت شيراز به دنيا آمد. والدينش به خاطر ارادتي که به خانم
فاطمه زهرا (سلام الله عليها) داشتند نام راضيه را برايش برگزيدند.
روزها يکي پس از ديگري سپري ميشدند. راضيه بزرگتر ميشد و با وجودش شور و
نشاط مضاعفي به خانه ميبخشيد. از همان کودکي روحيهاي شاداب و پرشور و
نشاط داشت و لطافت و مهربانياش به وضوح در برخورد با اطرافيان آشکار بود.
راضيه تا قبل از بهار 16 سالگيش موقعيت هاي چشمگيري را در زمينه ورزش
کاراته، مسابقات قرآن و درس و تحصيل کسب کرد.
متاع تو را جز شيرين و ليلي کس خريدار نميشود مفت هم بفروشي کس نمي برد گران هم بدهي جز شيرين و ليلي نازش نمي خرد فکر بازار مباش جنس قيمي فقط خواهان يوي دارد درد تو را دوم کس نمي خرد خوش باش که وقت احتساب عشق مفت را ارزان کس نمي برد جز معشوق اين متاع تو قيمت ندارد خريدار دل ندارد تنها دلبر دل مي خرد شاه دل تنها اس ميخرد
انديشه نگار
103/4/5
معمولا رمان هاي ابکي نميخوانم اعتقادم بر اين است انقدر فرصت خواندن کتابهاي خوب را در اين عصر درگيري براي بدست آوردن نان و مديريت خانه بسيار است که فرصت مطالعه محدود است.
خداوند اولين جمله اي که در غار حرا به رسول خداگفت اقراء يعني بخوان، خداوند اين قدر براي خواندن و نوشتن ارزش قائل شده که اولين سخن اش اقراء است پس برادر عزيز همانطور که خداوند گفته سرگذشت پيامبران و قصه هاي قرآن را بخوان انشالله اين راهي باشدکه به کمال برسي و خود شناسي خودت را کامل کني انسان اول اگر خودش را بشناسد مي تواند خداي خويش را بشناسد و شب ها در عالم خواب به مکاشفاتي دست پيدا کند
+
عمريست عاشقت شده اين مرد بي قرار
اين مرد زخم خورده ي شيداي سوخته
#تک_بيت
#خط_خودکاري
محمّد عابديني
![](http://uupload.ir/files/le8a_photo_2020-02-04_05-22-22.jpg?w=640&h=382)
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
مي دوني خشک بري خيس برگردي يعني چي؟
#سفير_انگليس
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
ما را به حالي سبز.. و هميشه سبز برگردان...
![](https://imgurl.ir/uploads/g87249_unnamed.jpg?w=512&h=461)
دبيرستان انصاري
103/4/5
+
سلام. عيدتون مبارک.
عيدي پارسي بلاگ براي عيد غدير 1400 در صفحه خانگي فعال شد
دبيرستان انصاري
103/4/5
خدا حفظ ات کنه که ديوونه هارو اسما شده رفيق خطاب مي کني و جلو روشون تحويل مي گيري اينکارو خيلي ثواب داره خصوصا که اين افراد اکثرا تنها هستند و شکست خورده و غريب چون هيچ هيچ کس نمي خواد يک ديوونه رو هم مشرب دوست خودش حتي خطاب کنه چه برسه سلام مگر مثل شما بزرگوار باشه که رفيق هم خطاب مي کنه و اينکارتون نشان از روح بزرگ و تواضع مثال زدني شما حکايت داره
+
* مهم نيست*
که آدم ها چگونه اند
مهم نيست
جواب سلامت را ميدهند يا نه
تو سلام کن
سر به سر دلشان بگذار
شيطنت کن و بخند
*مهم اين است*
که تو خوب باشي
روزي دلشان
براي خوبي هايت تنگ ميشود...
دبيرستان انصاري
103/4/5
كيوان گيتي نژاد و
103/4/5
به چه کار آيد جز حسرت دل از پي دوست من شکيبايي را در زندگي برگزيدم و افسوس جدل با دل خود مهمان ويژه اين بازي بود خاطري دارم پر از زرق و برق زيباي اخوت و مروت اما چه سود در اينجا هم دلي و همسفري با هم متقارن نبود هرکي به سوي تقدير جفا مي کرد يار سوگل خويش را نجوا مي کرد يادم ايد آن روز شيرين سرکش از آن ديار آشنا و قديم حال گذشته از همه احوالم آن دل زمهرير و خوش خط و خالم کو
+
چند وقت پيش با يکي از دوستان قديمي بعد از کلي کش و قوس تونستيم چند کلمه حرف بزنيم و آدرس اينيستا رد و بدل کنيم
يک استوري گذاشته بودم به شدت خيلي زياد واکنش نشون داد توهين کرد و رفت
فقط خواستم اينو بگم که کاش آدم تو بچگي بمونه ...آدم ها هر چقدر بزرگ تر ميشن ترسناک تر ميشن...حاضرن به خاطر عقايد و سلايقشون حتي آدم هم بکشن...
كيوان گيتي نژاد و
103/4/4
ز اين عشق ما را جز غم نبود آنچه يار مي جست در من بود اما ذي قيمت نبود من او را به منتهاي قلب مي پرستيدم اما در آئين او پرستش جز خدا مقبول درگاهش نبود من آن عاشق رسواي شهرم من مجنون حيدري آن پير دهرم من عاشق سينه چاک حيدر و اولاد حيدرم جانم به قربانت سيد علي اوج تو کفن من را مي طلبد کفن ام به فداي رخ چو ماه ات پدرم